مامانه برا بچش لالايي مي خونده يه نيم ساعتي که مي گذره بچهه ميگه خوب ديگه مامان خفه شو مي خوام بخوابم

يارو زبونش ميگرفته ميره داروخونه ميگه: آقا اشپيل داري؟ ميگه: اشپيل ديگه چيه؟ ميگه: بابا اشپيل ديگه. يارو ميگه: يعني چي؟ درست تلفظ کنين من بفهمم. يارو ميگه: بابا جان اشپيل، ديگه! يارو ميگه: آقا من که نميفهمم شما چي ميگين، بگذارين به همکارم بگم شايد اون بفهمه. رفيق يارو هم زبونش ميگرفته، مياد. بهش ميگه: آقا اشپيل دارين، يارو هم ميره براش يه چيزي مياره بهش ميده و ميره، بعد همکاراي يارو ازش ميپرسن: اين چي ميخواست؟ ميگه: اشپيل! ميگن: بابااين اشپيل ديگه چه کوفتيه!؟ اصلاً برو يکم از اين اشپيل ور دار بيار ببينيم چيه. يارو ميره و بر ميگرده ميگه: اشپيل تموم شد 
يک بابايي حواسپرتي داشته، ميره کلاس "مِديتيشن" (شرمنده اسمش تخميه، ديگه همينه که هست!). يک روز رفيقش ازش ميپرسه: رضا ديروز عصرکجا بودي؟ - کلاس داشتم. - ااِاِِ.. ايول بابا... کلاس چي؟ - ... ... اي بابا... يادم رفته اسمشو... چي بود ... يک جور اسم گل بود به گمونم! - رز؟ - نه. - شقايق؟ - نه - نرگس؟ - آهاا! ايول... نرگس جون، قربونت يک دقيقه از آشپزخونه بيا، بگو اسم اين کلاسي که من ميرم چيه؟ 
ملا نصرالدين خرش رو گم کرده بود و داشت خدا رو شکر ميکرد ازش ميپرسن: ملا چرا داري اينقدر شکر ميکني؟ ملا ميگه: خدارو صد هزار مرتبه شکر من سوار خر نبودم وگرنه الان خودم هم با اون زبان بسته گم شده بودم
|