ترکه داشت واسه ابادانيه لاف مي زد
که من يه سگ دارم وقتي مي خواد . . .
ترکه داشت واسه ابادانيه لاف مي زد که من يه سگ دارم وقتي مي خواد بياد تو خونه در مي زنه. ابادانيه گفت : ولک مگه کليد نداره؟
يه روز يه تركه خبر داغ ميشنوه، گوشش تاول ميزنه
يك هزارپا از بالاي درخت ميافتد پايين، هزار بار داد ميزند: «آي پام!»
به تركه ميگن يك معما بگو، ميگه اون چيه كه زمستونا خونه رو گرم ميكنه تابستونا بالاي درختو؟! يارو هرچي فكر ميكنه جوابشو پيدا نميكنه، ميگه: نميدونم، حالا بگو چيه؟ ميگه بخاري! طرف كف ميكنه، ميگه: باباجان بخاري زمستونا خونه روگرم ميكنه ولي تابستونا چه جوري بالاي درختو گرم ميكنه؟تركه ميگه: بخاري خودمه! دوست دارم بگذارمش بالاي درخت
رشتیه با خانمش دعواش میشه، دست بچه هاش رو می گیره قهر می کنه خانمش میگه: با من دعوا داری بچه های مردم رو کجا می بری ؟!