عشق يعني : چون خورشيد، تابيدن بر شب هاي دوست و چون برف ،ذوب شدن بر غم هاي دوست .
زمستان بهانه است برف از آسمون خسته مي شه ! پاييز بهانه است برگ از درخت خسته مي شه! اس ام اس بهانه است دلم برات تنگ مي شه
عشق يعني :
چون خورشيد، تابيدن بر شب هاي دوست و چون برف ،ذوب شدن بر غم هاي دوست .
الا اي برف!
چه مي باري بر اين دنياي ناپاکي؟
بر اين دنيا که هر جايش
رد پا از خبيثي است
مبار اي برف!
تو روح آسمان همراه خود داري
تو پيوندي ميان عشق و پروازي
تو را حيف است باريدن به ايوان سياهيها
تو که فصل سپيدي را سرآغازي
مبار اي برف!
ليز خوردن بهونه ايست تا دست هايي رو که دوست داري محکمتر فشار بدي, روز زمستونيت قشنگ
برف باريد و خدا پاكي خود را به زمين هديه كرد. زمين مغرور شد كه سفيد است، پاك است چون دل خدا... و خدا با آفتابي، اشتباه زمين را به وي گوشزد كرد
برف که حالا کم کم آب مي شود ، سفيد ، همرنگ آرزوهاي تو بود ...