از دلم تا لب ايوان شما راهي نيست نيمه جاني است درين فاصله قربان شما
کجايي اي رفيق نيمه راهم
که من در چاه شبهاي سياهم
نمي بخشد کسي جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
عشق را درياب و خود را واگذار
تا بيابي جان نو خورشيدوار
از دلم تا لب ايوان شما راهي نيست
نيمه جاني است درين فاصله قربان شما
گلي را که ديروز
به ديدار من هديه آوردي اي دوست
دور از رخ نازنين تو
امروز پژمرد
نرسد دست تمنا چون به دامان شما
مي توان چشم دلي دوخت به ايوان شما