عشق تو به تار و پود جانم بسته است بی روی تو درهای جهانم بسته است
از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
ای داد دوباره کار دل مشکل شد
نتوان ز حال دل غافل شد
عشقی که به چند خون دل حاصل شد
پامال سبکسران سنگین دل شد
عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بی روی تو درهای جهانم بسته است
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
با غم سر کن که شادی از کوی تو رفت
با شب بنشین که آفتاب از تو گریخت