اگر منو تو دو برگ بوديم... هنگام خزان ... زودتر از تو ميشكستم و مي افتادم... تا زماني كه تو مي افتي... در آغوشت گيرم.
من تو را دوست دارم... چونكه محكومم به درك فلسفه حيات.. چونكه زندگي مرا رها نمي كند و من ناگزير به ادامه آنم... من تو را دوست دارم.. چونكه مي خواهم با باران ببارم ؛ با باد آه بكشم رنج جوانه زدن را بچشم تا شايد بهار را دريابم.. من تو را دوست دارم همچون بوسه آفتاب بر پيشاني كوهستان.. همچون نوازش پيكر برهنه نارونها توسط باد
سلام يه کاري دارم که مي خوام واسم انجام بدي اينجا هوا ابريه امشب ماه معلوم نيست ميشه امشب تو آسمون باشي آخه ماه تر از تو پيدا نکردم
ميگن قلب آدما اندازه مشتشونه ولي چطوري يه دنيا مهربوني يه آسمان صداقت يه كهكشان محبت يه دريا عشق تو مشتت جا شده؟
اگر منو تو دو برگ بوديم... هنگام خزان ... زودتر از تو ميشكستم و مي افتادم... تا زماني كه تو مي افتي... در آغوشت گيرم
هر چند که از ديده ي من گم شده اي ... غمخوار کمک رسان مردو شده اي ... در قصر دلم جواهر عشق مني ... اي خوشگل من شبيه يانگوم شده اي